تنــــــــــ ها.... به شوق منجی بنت العبرة به گریستن برای تو زنده است...
|
|
نگاهم محو تماشای تو بود.. انگار نه انگار که در این دنیای پر هیاهو چه می گذرد ... در دشت بی انتهای لبخندت مست از عطر وجودت تمام عوالم را سیر می کردم..مستانه ترانه تمام زندگیم شده بود آموختن همین عاشقانه های نا مکرری که هر روز و هر لحظه لبخند در نگاهم پی نگاهت بود....تو مرا می دیدی و من در پی آنچه دیده بودی نگاهم سوی او کج شد.. حالا راه رفتن برایم سخت شده بود..زیر پایم سست بود..راه را هم نمیشناختم.. حالا دیگر سوی چشمانم کم شده بود که نمی دیدمت.. ... دوستان احتمالا این آخرین پستی است که به اینصورت نوشتم «بعون الله الملک الاعلی» [ چهارشنبه 92/5/30 ] [ 12:0 عصر ] [ «بنت العَبرَة» ]
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ]
| |