تنــــــــــ ها.... به شوق منجی بنت العبرة به گریستن برای تو زنده است...
|
|
«یا راحم العبرات» سپس هنگامی که وقت آن به پایان رسید و زمانش به سر آمد و شماره اش را کامل و تمام کرد، از ما جدا شد. از این رو ما همچون کسی که فراقش برای او سنگین و ناگوار است، او را بدرود می گوییم؛ در حالیکه روی برتافتنش برای ما غمبار و وحشت زاست؛ و از او بر ما عهدی است سزاوار بازخواست، و حرمتی شایسته رعایت و پاسداشت، و حقی در خور پرداخت.
از این رو می گوییم: سلام بر تو ای بزرگ ترین ماه خداوند و ای عید دوستان او! سلام بر تو ای گواهی ترین زمان هم راز؛ و ای بهترین ماه ها در روزها و ساعات! سلام بر تو ای ماهی که آرزوها در آن نزدیک است،
و رفیق همراهی که راههای احسان و نیکی را هموار ساخت... (فرازی از دعای وداع ماه مبارک رمضان-صحیفه نورانی سجادیه) و چه ارزان از دستت دادم، ای تمام سرمایه ی من برای "نو شدن"! لحظه لحظه، لحظات طلایی ات را به خواب و خور گذراندم. تو آمده بودی بزرگم کنی؛ و من چه کودکانه گنج ترا به بازی گرفتم! تو صبورانه با آن به آنِ من آمدی که بیدارم کنی از تمام عمر خفته ام، و من چه ناسپاس تمام فرصت های طلایی ات را خوابیم! صبورانه و مهربان آمدی که اکسیر عشق بیاموزیم و سیرابم کنی من چنان از میل طعام و شراب نفس پر شده بودم که میلی به طعام و شراب نوشین تو نکردم، همان ارزاق معنوی بی نهایت... سفره تو سخاوتمندانه بود، من ولی چون همیشه، پرده پرده حجاب شدم بینمان! تغییرم شاید این باشد فقط که بر چربیهای زائد جسمم افزودم، مثل آلودگیهایش... هنوز هم راحت دل می شکنم، هنوز هم خودم از همه مهمترم! علایقم، خواسته هایم، داشته ها و نداشته هایم...م م م من من من م ن . . . رهایی من می دانی چیست؟ رهایی من در آزادی از این دو حرف است " م ن " آری همان منیّت آشنا چون برسد روزی که از این دنیای خیالی و پوچ "منیت" بگذرم، روز رهایی است و ره یافتن به سوی تو. تو خوب با من مدارا کردی رفیق؛ من سفره انداختم که انداخته باشم. تو با صفح و عفو یادم دادی که افطاری دادن خیر است! من خوابیدم که گرسنگی را از یاد برم، تو با صفح و عفو برایم نوشتی خواب رمضان عبادت است! تمام سحرهای سال خواب بودم، در این سحرها بیدار می شدم که ظرف دلم را از طعام پر کنم تو با صفح و عفو جانم را پر می کردی از محبتت! «اللّهُم انّی اسئَلکَ اَن تَملَأ قلبِی حُباً لک» مثل مادری که غذا دهان کودکش می گذارد، کودکی که شور لهو و لعب او را از نیاز به خوردن باز می دارد و به شوق بازی از مادر می گریزد و مادر نگران گرسنه ماندنش قدم به قدم دنبالش میدود تا نکند... من با هزار منت و خود ستایی کتاب گفته هایت را باز میکردم و چند سطری می خواندم، تو با صفح و عفو هر آیه، که هر حرف را هزاران بار حساب می کردی! من نفس می کشیدم مثل همیشه که زنده بمانم، تو با صفح و عفو برایم تسبیح مینوشتی! من زیر لب و عیان غر می زدم که روز ها طولانی است و گرم، تو با صفح و عفو مدام به انواع بهانه ها می گفتی بیا در آغوشم عزیز من من بارها و بارها عهدمان را شکستم، تو با صفح و عفو بدیهایم را پوشاندی،با مهر خواندی ام تا دوباره سعی کنم! فرمودی: «انّه لا یَیأس مِن رَوحِ الله ألا القوم الکفرون» تو رب مهربان منی مدام مرا تربیت می کنی و من چون کودکی بازیگوش و سر به هوا مدام عهد می شکنم. کاش اینبار خودم را بشکنم به جای عهدم شاید فرجی شود تا به تو برسم. کاش اینبار خودم را بشکنم... بعون الله الملک الأعلی بنت العبرة برچسبها: وداع ماه مبارک رمضان- گناه - توبه -بخشش و آمرزش -صحیفه سجادیه - [ یکشنبه 91/5/29 ] [ 2:30 صبح ] [ «بنت العَبرَة» ]
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ]
| |