تنــــــــــ ها.... به شوق منجی بنت العبرة به گریستن برای تو زنده است...
|
|
«هو» آن شخص... توبه کرد، و عزم حج کرد در بادیه، چون پای آن مرد از خار مغیلان، شکست. قافله رفته، در آن حالت نومیدی، دید که آینده ای از دور می آید. گفت: _به حرمت این خضر که می آید، مرا خلاص کن! پای در هم پیوست، و او را به کاروان، رسانید. در حال گفت: بدان خدایی که بی هنباز[شریک] است، بگو که تو کیستی که این فضیلت توراست؟ او دامن می کشید، و سرخ می شد، و می گفت: تو را با این تجسس، چه کار؟ از بلا خلاص یافتی، و به مقصود، رسیدی! گفت: _ ابلیس ام [شیطان] که کودکان در کتاب ها می خوانند که: «إنَّ علیک لعنتی!» [بر تو باد لعنت من!] کسی که در ابلیس ، اعتقاد می بندد، و به اعتقاد بدو می نگرد، به مرادی رسد. و آن که در پیامبر، بی اعتقاد، می نگرد، به عکس و خواری، گمراه می شود، همچون، ابوجهل! «شمس تبریزی» «مراقب خودتان و روحتان باشید.» برچسبها: اعتقاد_شیطان_خدا [ پنج شنبه 88/3/21 ] [ 8:4 عصر ] [ «بنت العَبرَة» ]
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ]
| |