تنــــــــــ ها.... به شوق منجی بنت العبرة به گریستن برای تو زنده است...
|
|
«بسم ربّ الحسین بحقّ الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجّة» اگر کسی صدای "هَل مِن نَاصِر..." ترا نشنید از بشریت... اگر کسی جز همان هفتاد و دو جان، به یاری تو نشتافت... اگر همه فطرت های دیگر مست لایَعقَل بودند، از شراب سرابِ دنیا... اگر دلهایشان سخت تر از سنگ شده بود *...فَهیَ کالحِجَارَةِ أو أَشَدُّ قَسوَة...* [1] اگر قلبهایشان نه قلب بود که نمی فهمیدند... *...لَهُم قُلُوبٌ لایَفقَهُونَ بِهَا اگر چشمهایی داشتند که با آن نمی دیدند... وَ لَهُم اَعیُنٌ لایُبصِرُونَ بِهَا اگر گوشهایی داشتند که با آن نمی شنیدند...وَ لَهُم آذَانٌ لایَسمَعُونَ بِهَا...*[2] اگر شما "کُلُّکُم نُورٌ وَاحِد" ید... اگر کلّ أرض کربلا... اگر کلّ یوم عاشورا... و اگر... اگر تاریخ عبرت است و تکرار شدنی... پس باید من و ما؛ صدای "هَل مِن نَاصِر..." امام مظلوم معصوم غائب مان را بشنویم.. پس باید من و ما ؛ فطرتمان یَعقَل باشد و بیدار... به هوش... به گوش ... باید من وما؛ دلهایمان نرم باشد...نرم باشد به اطاعت شما... نرم باشد چون موم در دست شما... باید من و ما؛ قلوب مان قادر به تفقُّه باشد... زنده به فکر...اندیشیدن... باید من وما؛ چشمهایمان ببیند اینهمه ظلم را.... ببیند حق را.... ببیند باطل را...... و باید چشمهایمان چشم پوشی کند از حرام.... نه چشم پوشی کند از انجام هواهای نفسش... از گناههای کوچک و بزرگ نفس... باید من و ما؛ گوشهایمان بشنود، نعره تاریخ را که جهان از دست ظالمان به ستوه آمده.... باید بشنویم صدای گرسنگی های مظلومان را.... باید بشنویم من و ما صدای جنگ های گرم و شهدایشان را.... باید بشنویم صدای جنگ افزارهای جنگ نرم را و مجروحان فرهنگی اش را... باید بشنویم صدای مستی از سرِ سنگینی زخمهایشان را.... باید بشنویم صدای خرد شدن روحشان را... باید من و ما بیدار شویم از غفلت هزاران ساله انسان... باید بشکنیم صور لالایی غفلتی را که شیطان سالهاست در گوشمان می نوازد و ما را مسحور کرده... *َأَلم یَأنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ الله*[3] مگر نه اینکه ذکر تو ذکر خداست حسین...! اندیشیدن در تو و هدفت... راهت.... "وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیک لِیَستَنقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَة..." و خون درون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از جهالت و نادانی و گمراهی نجات دهد... گریه بر تو و داشتن تو همان پاد زهر صور شیطان است... همان آنتی ساز شیطان ... بی جهت نیست که بنتُ العَبَرَة شدم... هستم....و خواهم بود... مگر نفرمود اگر اشک چشمم خشک شود خون گریه می کنم برای جدم... من هر روز و هر لحظه... مدام معنای اسمم را زندگی میکنم... به عشق مولای تنهایم که سالهاست منتظر 313 نفر مثل همان "هفتاد و دو جان" توست... فقط 313 نفر بعد از اینهمه سال... من نامم را مدام زندگی میکنم و مدام مرورش می کنم،چون با اینکه می دانم تنهایی مولایم را لایق نیستم کمی حتی کمی بدردش بخورم...
بعون الله الملک الأعلی بنت العَبَرَة [ چهارشنبه 91/9/1 ] [ 6:13 عصر ] [ «بنت العَبرَة» ]
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ]
| |