سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تنــــــــــ ها.... به شوق منجی
بنت العبرة به گریستن برای تو زنده است... 
پیوندهای روزانه

«بسم الله الرحمن الرحیم»
لرضاک یا الله
... چندی است دست به هر کاری می زنم، ابتر می ماند!
با هزاران شور و شعور و سنجیدن مقدمه و مؤخره اراده انجام کاری را می کنم و جوانب و عواقبش را می سنجم ولی تا آهنگ انجام می کنم یا در همان نیت، شور و هیجان عمل می میرد و می خشکد یا در ابتدای کار و  بعد از فراهم کردن مقدمات!!
و این حالت باز تکرار میشد و باز و باز و باز هم...
و دیگر بیزار می شوم از خودم، و دلزده می شوم از اینهمه درجا زدن، اینهمه بی خاصیتی، اینهمه بیهودگی، اینهمه بی هوده بودن!!
بلا از این بالاتر و درد از این بیشتر؟!
اکنون یک قدم پیش رفته بودم؛ از جهل مرکب خارج شده بودم، فهمیده بودم مرا دردی هست. الهی لک الحمد...
حالم بد بود، بیماری شدت گرفته بود، من مانده بودم و یک دنیا کار عقب افتاده و یک عمرِ از دست رفته!
از این دکتر به آن دکتر، از این آزمایشگاه به آن آزمایشگاه، از غور در این کتاب تا غور درآن کتاب و نرم افزار  وسخنرانی و... بالاخره فهمیدم آنچه در جانم رخنه کرده بود و چون مهمان ناخوانده در دل جاخوش کرده بود ؛
آن مرضی که امان از کف گرفته بود و عنان از دل ؛
آنچه بی حاصلی و بیهودگی را برایم زینت داده بود و آسایش و خوشی و جوانی ترجمه اش می کرد و جلوه اش می داد؛
آنچه عشرت و سرور فانی و زودگذر دنیا را برایم جاودانه گونه به تصویر می کشید و مدام وعده ام  می داد به فردایی شیرین که بعداً خواهد آمد؛
آنچه مرا رخوت زده و رنجور از خود باقی نگه داشته بود و با وجود اینهمه استعداد و توانایی که خالق مهربانم عطایم کرده بود، زمین گیرِ بی حاصلی و علیلِ پوچی ام کرده بود و کورم کرده بود از تمام داشته هایم؛
و مشغول داشته بود دلِ غافل و بی خبرم را از گنجهای پنهانم،
آن بیماری مخوف و بی صدا و بی بو تسویف بود رفیق تسویف.
تسویف در لغت نامه دهخدا یعنی کار وا پس افکندن، تأخیر انداختن در کار، درنگ کردن. در فرهنگ معین کار را به فردا انداختن و وعده های دروغ نیز آمده است.
این بیماری شاید مبتلایان فراوانی داشته باشد که از وجود آن بی خبرند چیزی صدها هزاران بار خطرناک تر از ایدز چرا که آن بیماری جسم را آسیب پذیر می کند و تسویفِ مخوف روح را از کار می اندازد و از کار افتادن و فلج شدن روح همانا و فلج شدن جسم نیز به تبع آن. آنوقت است که بیمار آلتی است در دست شیطان که خود هم بی خبر است.
توجه! توجه! این بیماری واگیردار است، به محض کمترین بی توجهی و استفاده کردن حتی چند بار از این کلمات (بعدا/ حالا/ الان/...) یا حتی بدون ذکر کلمات و فقط اراده کردن آنها، حتی برای دقایقی به تأخیر انداختن شروع می شود و به شدت در وجود انسان رخنه می کند.
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)می فرمایند: « شیطان در وجود انسان جاری مجرای خون است و از جمیع راهها داخل می شود، چون شیطان از آتش است و آتش هر جا افتاد زود جای خود را باز می کند، به اندک مایه ای که یافت، در نهایت سرعت توالد و تناسل می کند و از اطراف و جوانب آن آتشهای دیگر پیدا می شود. تا اندک راهی در خانه دل بیابد جای خود را وسیع میکند و هر نسلی از آن دفعتاً نسلی دیگر به هم می رسانند.»
و همچنین است افکار و خیال بد ، فکر بدتر ایجاد می کند و فکر معصیت ، فکر چندین معاصی دیگر متولد می کند و
بی منتهاست...
انسان باید بداند اگر بخواهد برای انجام کارهایش منتظر وقتی باشد که در آن فراغت کامل داشته باشد این زمان را هرگز خدا نیافریده است و در تأخیر انداختن آفات بسیاری است، از جمله اینکه از کجا معلوم بعد از این زمان، زمان بهتری برای انجام این کار حاصل شود. از کجا معلوم فرصتی برای ما بماند و از کجا معلوم که عمر باقی باشد برای انجام دادن. به واقع چه کسی به یقین می داند، تا کِی زنده است؟
دیدی رفیق دیدی؛ این تنها وتنها اغوای شیطان است که ما را وعده می دهد به زمانی که معلوم نیست باشد، وعده می دهد به پوچ، به چیزی که نیست و جز به اراده خدا خلق نمی شود.
تسویف یکی از کیدهای اساسی و حربه های اصلی شیطان است، در ناکام کردن و اغوا نمودن فرزند آدم.
این را من نمی گویم که امام متقین امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید: فریب خدعه ها و نیرنگهای شیطان را نخورید که او در صدد است تا شما را به تسویف بکشاند چرا که او در صدد هلاکت و نابودی شماست.
و همینطور فرمودند: کسانی که فرصت ندارند به دنبال فرصت اند  و از خدا مهلت می طلبند تا بندگی و عبادت کنند و کسانی که فرصت دارند با بهانه جویی کار را به تأخیر می اندازند.
و نیز فرمودند: ای انسان! آنچه را که از دست تو رفته است تدارک کن. بدان کسانی که قبل از تو کارشان را به فردا انداخته اند و با تسویف و آمال عمرشان را سپری کرده اند، این عالم را به سوی دیار ابد در حالی رها کردند که غفلت سراسر وجودشان را فراگرفته بود.                                      عذر را فردا فکندی                    عمر را فردا که دید
القصه:
روحم از شدت تسویف زرد شده بود، تب تسویف تمام وجودم را می سوزاند و لرز کرده بودم از یاد زمانی که این  جمله را خواهم شنید:«وَقِفُوهُم إِنَّهُم مَسؤُولون» آری باید می گفتم و پاسخ می دادم، عمرم را چگونه گذراندم؟!
باید می گفتم که بدنم را در چه راهی پیر و فرسوده کرده ام؟! و من نمی خواستم بگویم سستی و ضعف من از رخوت تسویف است و من هیچ کار مفیدی در برابر این عمر انجام نداده ام. نمی خواستم بگویم و قبول کنم که من هم جزء همان«لَأُغوِیَنَّهُم» هستم. آخر من تمام عمر را به خیال «إلاَّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصِین» خوش بودم، غافل از اینکه به تسویف شیطان گرفتار «وَ هُم یَحسَبُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً» شده بودم.
پس یاعلی گفتم و با اشک دیده وضویی ساختم، وجرعه جرعه انابه نوشیدم؛ عطش بندگی وجودم را گرفته بود هر چه می خواندمش سیراب تمنا نمی شدم؛ آنقدر باریدم تا آب مضاف دیدگانم مطلق شد و پاک کننده؛ آنگاه به رسم کتاب زندگی به صبر و صلاة رو کردم« وَاستَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاة».
با غسل توبه وجود ناپاکم را شستشو دادم. تمام وجودم از شر آن رانده شده ی ملعون به یکتای بی همتا پناه آورده بود؛ به آن ملجأ درماندگان.
مدام زیر لب میخواندم «رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِن هَمَزَاتِ الشَّیَاطِین وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحضُرُون.» ناگاه معجزه قرآن عمل کرد و مرا خواند خدایی که حائل میان من و قلب من است؛ به رسم «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیب أُجِیبُ دَعوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَان فَلیَستَجِیبُوا لِی وَلیُؤمِنُوا بِی لَعَلَّهُم یَرشُدُون» سوسوی نوری در قلبم مرا باز به سوی اوج می خواند؛ به سوی امید، به سوی کمال و رشد.

                                                                           بعون الله الملک الأعلی                                                            بنت العبرة


[ شنبه 91/4/31 ] [ 5:42 عصر ] [ «بنت العَبرَة» ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

حالم خراب و خسته و طوفانی است باز دل می رود ز دست ولی مــــهر کرده راز اینجا عجــیب بوی تــــو را می دهد زمان خون می خورم مدام و اجابت نشد نیـــاز
امکانات وب